پيام
+
امروز
از بدو ورودم به دانشگاه بود شايد
يا از هنگام خروج از خوابگاه
که با عشق نفس کشيدم ، با علاقه خنديدم ، با انرژي راه رفتم
با انگيزه در کلاس نشستم .
با لبخند زندگي کردم ،نشستم ،برخاستم و حتي هم آغوش شدم ..
اما سونامي سردي ثبات لبخندم را به هم ريخت هنگامي که گفت مي رود
گفت ناچار است که برود
ومن ماندم و يک لبخند ماسيده برلبم
لبخندي که ديگر نميخواهمش
اينجا لبخندم را به حراج گذاشتم
خريداري؟بيا

جبهه مقاومت اسلامي
95/11/7
*ري را
..
سنگ صبور
سونامي سرد....
حضورپنهان .
.