پيام
+
ماهى به آب گفتا ، من *عاشق* تو هستم..
از لذت حضورت ، مى را نخورده مستم!!
آيا تو ميپذيرى ، عشق خدائيم را ؟..
تا اين که بر نتابى ، ديگر جدائيم را؟!!
آب روان به ماهى ، گفتا که باشد اما..
لطفا بده مجالى ، تا صبح روز فردا!!
بايد که خلوتى با ، افکار خود نمايم..
اينجا بمان که فردا ، با پاسخت بيايم!!
ماهي قبول کرد و ، آب روان گذر کرد..
تنها براى يک شب ، از پيش او سفر کرد!!

جبهه مقاومت اسلامي
95/11/7
حضورپنهان .
وقتى که آمدش باز ، تا اين که گويد آرى..
يک حجله ديد و عکسى ، بر آن به يادگارى!!/
خود را ز پيش ماهى ، ديشب که برده بودش..
آن شاه ماهى عشق ، بى آب مرده بودش!!/
ناليد و يادش افتاد ، از ماهى آن صدايي..
وقتى که گفت با عشق ، ميميرم از جدايى!!
/
اي کاش که آب مي ماند ، آن شب کنار ماهي..
ماهي دلش نمي مرد ، از درد بي وفايي!!
/
آري من و شما هم ، مانند آب و ماهي..
يک لحظه غفلت از هم ، يعني همين جدايي!!
حضورپنهان .
نميدونم از کيه
*هوم سپيد*
عالي بود
حضورپنهان .
آفرين به شاعرش :)
هما بانو
@};-
محدثه خانوم
خيلي عالي بود..... بيست@};- بايد هرروز بازنشرش کرد بخدا
حضورپنهان .
:)
حرف امروز من
@};-
Elahe
چه قشنگ ^_^
حضورپنهان .
:)
سايه سادات ツ
اخــــــــــي ... چقد قشنگ بود ....
حضورپنهان .
مرسي:)